به نام رویای وجودم |
|||
پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:, :: 18:9 :: نويسنده : مرسده
بازبه گوشم می خواند واز محبت ودوست داشتن حرف می زند دستش رادراز می کند تا به صورت سردم گرما بخشد این بار سرام رابر می گردانم دست معشوقه در همان حالت می ایستد می دانم اگر سرام را بر گردانم ونگاهی به چشمان سیاهش کنم ذلالی اشک را می بینم صدایی شکستن بغض اوست که ازارم می دهد اما دیگر عاشق این محبت ها نیستم دیگر هوس سوختن نمی کنم کاش می توانستم همه این سیاهیهارا یکجا اتش بزنم صورتم را بر می گردانم وقطره هایی بولورین در صورتش می بینم اما این بار بی خیال. شاید همین دیروزبود باهر قطره اش دریادریا اشک میریختم وان قدر گریه میکردم تا اومجال غصه خوردن نیابد چه رسد به گریه اما حالا.... دوباره نجوای دل داری می شنوم دستهایش رادوباره به صورتم می کشد احساس عجیبی دارم این بار نتوانستم کنار بکشم لبانش باز می شود حرفهای دلداریهای بچه گانه است که ارام می مانم وبا حرکات سرم به او می قبولانم که تحمل حرفهایش راندارم سکوت می کنم اخردرسنگینی کلماتش انگار له می شوم آهسته می گویم بسته.. او می خندد و من گریه می کنم صدایش در آسمان چشمهای بارانی ام میان همه سلولهای تنم می پیچد وبعد گم می شود من می مانم و تنهایی ونیاز..نیاز..نیاز.. می میرد ادامه دارد.. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |